پدیده

مجله اینترنتی

پدیده

مجله اینترنتی

ای کاش عظمت در نگاه تو باشد...


ناتانائیل آرزو مکن که خدارا در جایی جز همه جا بیابی.هر مخلوقی نشانی از
خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.
همان دم که مخلوقی ما را به خویشتن منحصر می کند ما را از خدا بر می گرداند...

ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم همچنان

که در انتظار او به سر می بریم به کدام درگاه نیاز آوریم.سرانجام نیز این طور می گوییم

که او در همه جا هست.هرجا و نایافتنی است.

به هر کجا بروی جز خدا چیزی را دیدار نمی توانی کرد.خدا همان است که پیش روی ماست.




ادامه مطلب ...

نکته های قشنگ زندگی!


1_ یک فهرست از اسامی کسانی که بسیار دوستشان دارید تهیه کنید و نام خودتان را بالای آن قرار دهید.

2_ علاقه مندانه از دیگران تقاضای کمک کنید.

3_ با خوردن یک عدد شیرینی مورد علاقه تان به خود انرژی بدهید.به گردش بروید و برای خودتان یک عدد موز بخرید.

4 - بگذارید چشمانتان از تماشای تصویر ماه بر سطح آرام و زیبای آب لذت ببرد.

5_ساعت خود را روی لحظات سحرگاه تنظیم کنید و برای تماشای تصویر خورشید از خواب برخیزید.

6_در فصل پاییز بر یک دریاچه با یک قایق تفریحی پارو بزنید و از تماشای منظره رنگ به رنگ شدن برگها لذت ببرید.



ادامه مطلب ...

عاشقانه هایی از مادر ترزا


*اجازه نده کسی نزد تو بیاید، مگر اینکه هنگام بازگشت، شادتر و خوشحال تر باشد.

* اگر می‌خواهیم پیام عاشقانه‌مان دریافت شود، باید آن را بفرستیم اگر می‌خواهیم چراغی را روشن نگه داریم، باید مُدام در آن نفت بریزیم.
 
* اگر می‌خواهید برای ایجاد آشتی در جهان، کاری انجام دهید، به خانه‌تان بروید و خانواده‌تان را دوست بدارید.

مادر ترزا
* محبت‌آمیزترین واژه در دنیا، واژه‌ی نامهربانانه‌ای است که هرگز بازگو نشود
 
* به همسرتان لبخند بزنید، به شوهرتان لبخند بزنید، به فرزندانتان لبخند بزنید و به یکدیگر لبخند بزنید. مهم نیست که به چه کسی لبخند می‌زنید، مهم این است که این لبخندها به شما کمک خواهد کرد تا میزان عشق‌تان را نسبت به یکدیگر افزایش دهید.
 
* اگر آرامش نداریم، به این دلیل است که فراموش کرده‌ایم به یکدیگر وابسته‌ایم.

* مردم غالبا نامعقول، خودخواه و غیر منطقی هستند، با وجود این آنها را ببخشید.
 
* اگر شروع به قضاوت کردن در مورد مردم بکنی، وقت پیدا نمی کنی که آنها را دوست داشته باشی.
 
* کشورهای پیشرفته از فقر درک و فهم، فقر اراده، تنهایی و فقدان عشق و معنویت رنج می برند. امروزه بیماری وحشتناک تر از این در جهان وجود ندارد.
 
* در پایان زندگی، از روی تعداد مدرک هایی که گرفته ایم، میزان مالی که اندوخته ایم و کار های بزرگی که به انجام رسانده ایم، در باره ی ما داوری نخواهد شد، بلکه از ما خواهند پرسید: آیا گرسنه ای را سیر کردی؛ برهنه ای را لباس پوشاندی و بی خانه ای را پناه بخشیدی؟ گرسنه ی نه فقط لقمه نان که گرسنه ی عشق، برهنه ی نه فقط از تن پوش که برهنه ی از عزت و احترام انسانی و بی خانه ای نه فقط از خشت و گل که بی خانمان به سبب طرد و رانده شدن
 
* اگر دعا کنیم، ایمان خواهیم داشت، اگر ایمان داشته باشیم، محبت خواهیم نمود و اگر محبت کنیم، خدمت نیز خواهیم کرد.
 
* کارهای بزرگ از دست ما برنمی آید، اما می توانیم با عشقی بزرگ، کارهای کوچکی انجام دهیم.
 
* به دیگران آنقدر ببخشید که به خودتان فشار بیاید.
 
*دعا کردن، خواهش نیست، بلکه قرار دادن خود در دستان خدا و گوش دادن به صدای او از کنه قلب است.

*در این جهان نیاز به دوست داشتن و ستایش بیش از نیاز نان است.
 
*سالها کار سخت شما ممکن است یک شبه ویران شود، اما این مساله نباید شما را از ادامه سخت کوشی باز دارد



چهار سخنی که زاهد را تکان داد!

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد . اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را

جمع  کردم تا به او نخورد .

او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که ... افتان و

خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟ سوم کودکی

دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟

کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش  ساخت و گفت:تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از

شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن . گفت من که غرق خواهش دنیا

هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

بازم عاشقانه واسه دلهای عاشق...

چه کسی میداند؟؟؟

که چرا چشم من از این فاصله ها نمناک است............

 و چرا این دل رنجیده من غمناک است............

 به تو می اندیشم...

 به تو ای مخمل رویایی شب...

 به تو زیبای اساطیری من...

 چشم بگشا که مرا خواهی یافت...

 که به خود می گویم...

 زندگانی بـــــــــــــــــــــــــــــــــی تـــــــــــــــــــــــــــــــو...

 سر به سر غمگین است...

 در میان دل دوست...

 زندگی شیرین است...

یه داستان آموزنده . . .


یکی از دوستام تعریف می کرد : "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء 5-6 ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم .یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم...سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی...رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت...! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!


 نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!!!


عید قربان پیشاپیش مبارک


قــوربان! قــوربانه ن، جـــه ژنه ن ، شادییـه ن
ده س نه گـــه رده نـــه ن، ڕۆی ئــازادییــــه ن 

هه ی ده س بۆس ده س بۆس وه ش نیگارانه ن 
خــــه یر، پــا بــۆس پا بــۆس خـاتــر دارانــه ن

 کـــۆن کوشتــی و ، باردێی گوڵ‌ جه مینانه ن 
هه ی سه ر، هه ی ئه رواح دڵ خه مینــانه ن 

هــه ر که س گیان وه که ف په ی نیگارێـوه ن 
هــــه ر یه ک قــــوربـــانیــی وه فــــادارێـــوه ن 

سیــــوای ســــه ودایـــی هه راسانــه کـه ت 
مــه حــرووم جـه که فته ی پای ئاسانه که ت 

نــه پــه ی چــه م ســورمه ی گه رد پاڵاته ن 
نــه پــه ی گیــان قــوربان بـــه ژن بـــاڵاتــه ن 

مــــه رد پــــه ی(‌ئۆسا ده ی)‌بێ‌درێغـه که ت 
بســــم الله ته کبیــــر ده س بــه تێغــه که ت 

په ی قوربان که رده ی ناڵه ی نه ی ڕه نگ به ی 
چێش مبۆ ئه ربه ی؟ وه ی په ی مــن ئه ر نه ی 

ســـــا تــــۆیچ مــــن وه ره ، وه قـــوربانـی کـه 
مــــــن وه قـــــوربــانیـــی ڕای ڕه بــانی کـــه 

ئه وسا تۆیچ په ی وێت خــه یرێت کـه رده بۆ 
منیـــــچ کــــه متــــه ر زووخ ده ردم وه رده بۆ 

مــــه عــدوومیـــی به د به خت نا ته مامه نی 
ڕاســـه ن بێ ده وڵــه ت خـــه یاڵ خامـه نی 

قــــوربانی مشیــــۆ جـــه عـــه یب بـه ری بۆ 
فیـــــدایـــی پــه ســه ند ڕای دڵبــــه ری بـۆ 

تــۆ ‌پاشکستــه ی به ردی هــه رده ی ده رد 
چه م کۆر مه ینه ت، ته ن زایف  ، ‌ڕه نگ زه رد 

خـــــه یاڵێت کـــــه رده ن جــــه ڕووی نادانی 
چ لایـــق وه تــــۆن  ڕوتبــــــه ی قــــوربــانــی

                                                                                                   مولوی کورد


فراموشی

گاهی‌وقت‌ها ما آدم‌‌ها چیزهایی را فراموش می‌کنیم که خیلی خوبه:

فراموش می‌کنیم سنگلاخ‌های مسیری را که آمده‌ایم،

فراموش می‌کنیم بی‌عدالتی‌هایی را که در حق‌مان شده است،

فراموش می‌کنیم ناکامی‌ها و شکست‌هایی را که بر ما تحمیل شده است، به‌شرط آن‌که طعم موفقیت در کام‌مان چنان دلچسب، شیرین و گوارا باشد که فرصت اندیشیدن به تلخی‌ها پیش نیاید.

گاهی .... 

ادامه مطلب ...

وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن



روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.




ادامه مطلب ...