مراسم اعطای جوایز فیلم «سزار» فرانسه با اعطای جایزهی بهترین فیلم خارجی به «جدایی نادر از سیمین»برگزار شد.
ادامه مطلب ...مرجان آشفته
بخشی از دلایل جذابتر شدن آثار سینمایی را به جز ساختار روایی مطلوب و بازیهای خوب باید در دیالوگهایی جستجو کرد که در حافظه تاریخی ملت ایران جا خوش کرده اند. در متن حاضر به 30 دیالوگ منتخب سینمای ایران نظر می اندازیم:
1- زخم های آدم سرمایه است حامد. سرمایه ات را با این و اون تقسیم نکن. داد نکش، هوار نکش. صبور، آروم و بی صدا همه چی رو تحمل کن.(شب یلدا - کیومرث پوراحمد)
2- درسته که پول خوشبختی نمیاره ... اما بی پولی حتما بدبختی میاره ...! (بوتیک - حمید نعمت الله)
3- می خوای از من لج بگیری؟ من برای خودش این کار رو کردم ... آخه من چه خاکی به سر کنم؟ حتما میگی بازم باید شکر کنم ها؟ به چی باید شکر کنم؟ به چیزی که ندارم؟ به بدبختی هام؟ به آوارگی ام؟ به پسر کورم؟ (رنگ خدا - مجید مجیدی)
4- تومیدونی گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟ تو می دونی گروهان بره خط، دسته برگرده یعنی چی ؟ تو می دونی دسته بره خط، نفر برگرده یعنی چی؟(آژانس شیشهای - ابراهیم حاتمی کیا)
5- ملتی که ادبش; قناعت را فضیلت میداند، هر سال دچار قحطی است ...(هزار دستان - علی حاتمی)
6- ما یه سر خاک و فاتحه باس بیایم ... که خب اونم میایم; چون فاتحه اش رو هم میشه از همین راه دور پیشکی حواله کرد(مادر - علی حاتمی)
7- عاشقها آدمای متوسطی هستن که با تعریف کردن از هم خودشونو بزرگ میکنن (حکم - مسعود کیمیایی)
8- فکر نکنید خداوند شمارا فراموش کرده ، شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است این قدر به فکر راههای دررو نباشید خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست، خدا خدای آدم های خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد ...اواند لطافت....اند بخشش.....اند بیخیال شدن....اند چشم پوشی و رفاقت است. (مارمولک - کمال تبریزی)
9- مامان به این خوشگلی کوفت ات بشه! (شام آخر - فریدون جیرانی)
10- زمانه نو شده اما این مردم نمیفهمن. (شیر سنگی - مسعود جعفری جوزانی)
11- اگه قراره هر کی پیر میشه دلش هم کوچیک بشه، خدایا منو پیرم نکن، چون اصلا حوصله شو ندارم. (قیصر - مسعود کیمیایی)
12- شما می خوای به ما فرهنگ آپارتمان نشینی یاد بدی؟!عزیزم تو تا چند وقت پیش جلوی آسانسور می ایستادی می گفتی دربست!(دایره زنگی - پریسا بخت آور)
13- یخه قشنگیه. قدیما بهش می گفتند آخوندی. تازگیا بهش میگن دیپلمات. شما کدومشی؟ !ما به هرحال نفهمیدیم; دیپلماتای ما آخوند شدن یا آخوندای ما دیپلمات! (دلشکسته-علی رویین تن)
14- یک جا هست که باید وایستی. یک جا هم هست که باید درری اما خدا نکنه جای این دوتا با هم عوض شه که دیگه تا اخر عمر بدهکار خودتی...(دندان مار - مسعود کیمیایی)
15- بعضی وقتا نویسنده فکر می کنه داستانش تمومه اما شخصیت های داستان قبول ندارن و ادامه می دن (یک بوس کوچولو - بهمن فرمان آرا)
16- این زن سهم منه،حق منه،عشق منه، طلاقش نمی دم. (هامون - داریوش مهرجویی)
17- همه عمر دیر رسیدم. (سوته دلان - علی حاتمی)
18- خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد. (زیر نور ماه - سید رضا میرکریمی)
19- یک پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره... (درباره الی - اصغر فرهادی)
20- اگه یه روز تو خیابون از کنار یه گنجشک رد شدی و نپرید، فکر نکن که ازت نترسیده، بدون که اونم آدم حسابت نکرده (کیفر- حسن فتحی)
21- خیلی داد بزنی ممکنه برادراش بشنون; اونوقت ممکنه ناچار بشی برای اثبات کردن اینکه دستات پاکه خون آلودش کنی (وقتی همه خوابیم - بهرام بیضایی)
22- مادر مرد، از بس که جان ندارد (مادر- علی حاتمی)
23- آنگاه که عطر بهار نارنج در آن کلام مقدس پیچید من تو را از پشت چشمان بسته ام دیدم (شیدا- کمال تبریزی)
24- تو می خوای من اونی باشم که تو واقعن می خوای باشم؟ اگه من اونی باشم که تو واقعن می خوای، پس دیگه من، من نیستم. یعنی من خودم نیستم! (هامون- داریوش مهرجویی)
25- خورشید دم غروب، آفتاب صلات ظهر نمی شه، مهتابیش اضطراریه، دوساعته باتریش سه ست، بذارین حال کنه این دمای آخر، حال و وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافیه بازیه فیناله، آجیل مشگل گشاشم پنالتیه، گیرم اینجور وجودا، موتورشون رولز رویسه، تخته گازم نرفتن سربالایی زندگی رو، دینامشون هم وصله به برق توکل، اینه که حکمتش پنالتیه، یه شوت سنگین گله، گلشم تاج گله!(مادر- علی حاتمی)
26- بازم می زنمش حاج آقا، زنی که با مردای غریبه بگو بخند راه بندازه ، جلوی مردای غریبه رژه بره و نیششو واکنه، حقشه کتک بخوره (قرمز- فریدون جیرانی)
28- دههات گذشته مربی! (آژانس شیشه ای - ابراهیم حاتمی کیا)
28- من این حرفا رو چرا باید اینجا بگم یوسف ، منی که می دونم اینجا نیستی، خودتو به من نشون بده ، تو کجایی؟ تو شکم کوسه؟ من با این دل چه کنم؟ دیگه وقتش شده که بزنم تو گوشت! (بوی پیراهن یوسف - ابراهیم حاتمی کیا)
29- تو عزیز دلمی دل انگیز، اگر اسلام دست و پای ما را نبسته بود (مارمولک - کمال تبریزی)
30- از امروز اگه ببینم کسی پشت سر این دختر دری وری بگه و از این حرفای خاله زنکی بزنه ، دهنشو کاه گل می گیرم. (عروس آتش - خسرو سینایی)
روزنامه مردمسالاری
اکران فیلم سینمایی 'شیرین قناری بود' کریخوانی بین هواداران پرسپولیس و استقلال به سینماها کشیده خواهد شد.
در این فیلم کری خوانی دختران استقلالی و پرسپولیسی به تصویر کشیده شده است.
این فیلم در سیامین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد و مورد استقبال مردم و منتقدان قرار گرفت و مردم با این فیلم ارتباط برقرار کردند، شادی کردند و کری خواندند به همین دلیل پیشبینی میشود در زمان اکران که سال آینده خواهد بود همینگونه شاهد کری بین هواداران دو تیم در سینماها باشیم.
علی حمودی بازیکن استقلال و جاسم کرار بازیکن شاهین بوشهر فوتبالیستهایی هستند که در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
همچنین سعیده رودبارکی، نگین معتضدی، شهراد وثوقی، پردیس افکاری، مجید حاجیزاده، فریبا شاهسون، حمید شریفزاده، امید علومی، نازنین پیرکاری، سحر افتاده، نوشین غریبی، هلیا امامی، الهه افشاری، ثمین فرهومند و حسین پرستار در این فیلم نقشآفرینی میکنند.
قرار است پیش از اکران عمومی، بازیکنان پرسپولیس و استقلال، پیشکسوتان و خبرنگاران ورزشی در نمایش خصوصی این فیلم را تماشا کنند.
فرانک آرتا
چه بخواهیم و چه نخواهیم "اکبر عبدی"، به عنوان یکی از مهمترین کمدین های سینمای ایران در تاریخ باقی خواهد ماند. حتی وسعت خلاقیت و استعداد ذاتی اش باعث شد، در نقش های جدی هم خوش بدرخشد.
دریافت جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از سی امین جشنواره بین المللی فیلم فجر از سوی اکبر عبدی فرصتی فراهم کرد تا کارنامه بازیگری او را مرور کنیم . البته گاها به خاطر شرایط حاکم بر جو فرهنگی سینمای ایران در دوره های مختلف که بر تصمیم گیری های کلان سینمایی تاثیرگذاشت، باعث شد تا زندگی هنری و انتخاب هایش دستخوش تحولاتی شود به طوری که تا امروز، هنوز قدر و منزلتش آن چنان که باید ناشناخته مانده است.
برای نگارنده اکبر عبدی با قاب کوچک تلویزیون شناخته شد. آن سال ها که بیشتر تلویزیون های خانگی، کوچک و سیاه وسفید بودند و هنوز چیزی به نام "سینمای خانواده" با همه متعلقاتش وجود خارجی نداشت اکبر عبدی با سریال محله برو بیا، کودکی گمشده نسل ما بود که برخلاف فیزیک پروارش با معصومیت کودکانه به دنیای بیرون نگاه می کرد. اما این فقط یک شروع بود.
ادامه حضورش به عنوان بازیگر خوش قریحه در سینمای ایران نمایان و پررنگ تر شد. بازی او در فیلم "مادر" علی حاتمی که یکی از تاثیرگذارترین نقش ها در آن سال ها بود و جمله معروف او که درعین ظرافت و با حسرت توسط او گفته شد; " مادر مرد از بس که جان نداشت " در یادها برای همیشه باقی ماند. او در نقش پسر کوچک خانواده که عقب ماندگی ذهنی داشت، با گریم سنگین، جان مایه نیاز فرزند به حضور مادر در زندگی را تایید کرد و نقش موثرش در گرمابخشی و انگیزه حیات در دل خانواده سنتی ایرانی که پای بند اصول است با معصومیت به تصویر کشید. یعنی نقش او در کنار مادر با بازی مرحوم رقیه چهرآزاد ، صفای مادر را تکمیل می کرد. به ویژه زمانی که مادر چادر به سر از کنار او رد می شود و او با عشق چادر را می گیرد.
اکبر عبدی در سال 1368 برای بازی در همین فیلم برنده سیمرغ بلورین نقش دوم مرد از هجدهمین جشنواره فیلم فجر شد.البته در دهه شصت که هنوز زمان زیادی از تغییرات اساسی در قواعد سینمای ایران نگذشته بود و نظام عرضه و تقاضا به خاطر تغییر ماهیت و محتوای فیلم ها تحول یافته بود، اکبر عبدی به ستاره ای تبدیل شد که علاوه بر داشتن استعدادهای هنری، در فروش بالای فیلم ها هم تاثیر گذار شد و البته کم جایگاهی نبود. باید یادآوری شود که در آن زمان سیاست های سینمایی با عنوان "ستاره "موافق نبود. به طور علنی از "ستاره" نامی برده نمی شد و فقط عنوان "بازیگر "در نوشته ها و افواه می چرخید. ولی اکبرعبدی با معیارهای ستاره مطابق بود؛ ستاره ای در کشور خودش و چنین درخششی هم یک شبه بوجود نیامد.
آن روزها شبیه امروز نبود که برخی ها یک شبه ره صدساله را طی کنند، بدون این که شایستگی آن را داشته باشند.فیلم بعدی اکبر عبدی "ای ایران" به کارگردانی ناصر تقوایی بود که چندان قدر ندید . او در نقش سرگرد مکوندی بازی کرد. دراین مدت در تعدادی از فیلم های کمدی بازی کرد که جایگاهش به عنوان یک کمدین به تثبیت رسید.در این میان فیلم مهمی که بازی کرد "ناصرالدین شاه آکتور سینما" بود. عبدی در نقش ملیجک بازی قابل قبول و تحسین برانگیزی داشت.البته ادامه این همکاری به فیلم "هنرپیشه" منتهی شد که در نوع خود جان تازه ای به بازیگری داد. صحنه ای که از دست زنش به ستوه می آید و درخیابان میان مردم و ایستاده روی ماشین فریاد می زند، در عین طنازی، تلخی خاصی داشت که فقط از عهده اکبر عبدی برمیآمد.
ادامه همکاری او با زنده یاد علی حاتمی هم به فیلم "دلشدگان" رسید و با این کارنامه، اکبر عبدی با بازی درفیلم های متنوع و متعدد به حفظ تعادل میان گیشه و هنر رسید و کارهایش مورد توجه منتقدان و مردم قرارگرفت. یعنی خواص پسندیدند و عوام فهمیدند و به درستی عنوان "ستاره" را با خود همراه داشت. اما سری فیلم ها با موضوع مهاجرت به شکل هنرمندانه در فیلم "آدم برفی" در سال 1373به کارگردانی داوود میرباقری شروع شد. عبدی دراین فیلم نقش عباس را بازی کرد که البته برای خارج رفتن باید لباس زنانه بپوشد. همین مساله که آیا مرد می تواند نقش زن را بازی کند ، پاشنه آشیل شد.
فیلم توقیف شد و به جای این که اکبر عبدی مورد توجه قرار گیرد و جایزه جشنواره بگیرد، به محاق رفت. وحالا بعد از گذشت هفده سال جایزه دیر به دستش رسید. امسال اکبر عبدی درفیلم "خوابم میآد" به کارگردانی رضا عطارن که نقش زن را بازی کرد، جایزه گرفت . در حالی که این جایزه را باید هفده سال پیش می گرفت .بعد از آن بود که فیلم هایی که اکبر عبدی بازی کرد، چندان گل نکرد. وفقط سه گانه اخراجی ها به لحاظ گیشه مورد توجه مردم قرار گرفت و اتفاقا باید گفت بهره ای که این سه فیلم از اکبر عبدی گرفت، خیلی بیشتر از آن چیزی بود که اکبر عبدی به دست آورد. خدا قوت به بازیگر توانایی که از ابتدا با مردم بود و به عشق مردم کار کرد و بدین طریق در ذهن جامعه ماندگار شد.
روزنامه مردمسالاری
اشاره: براد پیت را نمیتوان یک بازیگر جوان به حساب آورد، ولی هنوز هم یکی از سرشناسترین بازیگران روز سینماست. او هم مثل تعدادی از همکاران خود در سالهای اخیر وارد فعالیت تهیهکنندگی شده و در کنار بازی در فیلمهای مردمپسند، در کارهای غیرمتعارف و مستقل هم بازی میکند.
سال گذشته او 2 فیلم «درخت زندگی» (برنده نخل طلای جشنواره کن) و «مانیبال» را روی پرده سینماها داشت. درخت زندگی در جدول گیشه نمایش، شکست تجاری خورد و مانیبال با وجود قصه غیرمتعارف خود، فروش خوبی در سینماهای آمریکای شمالی کرد.
منتقدان سینمایی بازی او را در این فیلم (در نقش یک مربی تیم بسکتبال) تحسین کرده و شایسته دریافت جایزه اسکار دانستند. پیت، بازیگری را از سال 1987 شروع کرد و با «تلما و لوئیز» در سال 1991 بود که به عنوان چهرهای مطرح معرفی شد. «هفت»، «باشگاه مشتزنی»، «یاران اوشن»، «تروا»، «بابل» و «پس از خواندن بسوزان» از کارهای مهم او هستند. وی در چند سال اخیر به عنوان صداپیشه با انیمیشنهایی مثل «مگاماتیو» و قسمت دوم «خوشقدم» همکاری داشته است. این بازیگر در مستند جدید ترنس مالیک به نام «سفر زمان» به عنوان راوی همکاری کرده است و «تجارت کوگان» را که حال و هوایی دلهرهآور دارد، برای نمایش عمومی در فصل تابستان آماده میکند. پیت در یک گفتوگوی اینترنتی درباره کارهای جدید و همکاری با سینمای مستقل صحبت میکند. درخت زندگی وی امسال در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
درخت زندگی فیلم سختی است که قصه سرراستی ندارد. ترنس مالیک، کارگردان فیلم مضمون اصلی قصه را چگونه برای شما در مقام یک بازیگر تشریح کرد؟
او با 3 ورق کاغذ پیش میآمد که یکسری چیز توی آن نوشته شده بود و چند تا دیالوگ هم در آن بود. چیز دیگری وجود نداشت و ما با یک فیلمنامه کامل سروکار نداشتیم. کاری که ترنس انجام میداد این بود که هر روز صبح بلند میشد و برای یک ساعت با ماشین تحریر خود چیزهایی را مینوشت. او ایدههای مربوط به آن روز کاری را تایپ میکرد و چیز دیگری در کار نبود. من هم به عنوان یک بازیگر یاد گرفته بودم که باید از چند نکتهای که او در دفتر یادداشت خود نوشته (و در اختیار من قرار میداد) استفاده کنم و براساس آن دست به تنظیم بازیام بزنم. من براساس یادداشتهایی که او میداد، دست به ساخت کاراکتری میزدم که باید جلوی دوربین بازی میکردم. همه چیز حول آن یادداشتها شکل میگرفت و هویت پیدا میکرد.
پس او فیلمنامه کامل و مشخصی نداشت؟
خب، او با یک فیلمنامه بسیار متراکم و غلیظ کار میکرد، ولی توانایی آن را داشت که استفاده خیلی خوبی از آن کند و بر مبنای آن، تمام آن چیزهایی را که میخواست با دوربین خود ضبط کند. در این رابطه، او همکاری بسیار خوبی با همکارانش داشت و به آنها آزادی عمل خوبی میداد، برای مثال او به چیوو (امانوئل لوبزکی مدیر فیلمبرداری که گروه سازنده «درخت زندگی» با این اسم او را صدا میزدند) گفته بود قبل از آن که کلید فیلمبرداری را بزند و صحنهها را ضبط کند، بین خودش و محیط اطراف یک نوع تعادل و بالانس به وجود بیاورد. در عین حال، بداههسازی یکی از مشخصههای اصلی و مهم کار ترنس است. ما داخل ماشین بودیم و روی صحنهای تمرین میکردیم که احساس میکردم بسیار صحنه مهمی است و او ناگهان سگ را جلوی ماشین رها میکرد و با این کار، یک فضای خاص و پیشبینی نشده خلق میکرد و به آن چیزی میرسید که هدف نهاییاش بود.
کار در کنار بازیگران کودک و نوجوان فیلم چطور بود؟
من و جسیکا چاستن که نقش همسرم را در فیلم بازی میکرد، دیالوگهایی را که ترنس به ما میداد، میدانستیم و آنها را تمرین کرده بودیم، ولی این موضوع در ارتباط با بچهها صدق نمیکرد. ترنس درست سر صحنه فیلمبرداری به آنها میگفت که قرار است چه چیزی بگویند. واکنش آنها نسبت به این موضوع را میگرفت. خب، این یک شکل بسیار آزادانه برای کار است. بچهها اصلا احساس نمیکردند جلوی دوربین مشغول بازی در یک فیلم سینمایی هستند. صحنه فیلمبرداری برایشان حکم یک اردوی تابستانی را داشت. وقتی باید جلوی دوربین ظاهر میشدند به خودشان افتخار میکردند و رجز میخواندند. در فاصله بین فیلمبرداری صحنهها، به مدرسه میرفتند یا دوچرخهسواری میکردند.
خیابان اصلی و حیاطی که «درخت زندگی» در آنجا فیلمبرداری میشد، برایشان حکم یک پاتوق صمیمی را داشت. من مشکلی برای بازی در کنارشان نداشتم، ولی میدانم ترنس برای پیدا کردنشان زحمت خیلی زیادی کشید و تمام تگزاس را زیر پا گذاشت تا پسربچههای مورد نظر خودش را پیدا کند. پیدا کردن بازیگران کودک و نوجوان مناسب برای نقشهای فیلمهایش، یکی از تخصصهای ویژه اوست. در یکی از آخرین صحنههای فیلم، جایی هست که پسرها در محدوده پرعلف دارند گریه و ناله میکنند. آن روز آخرین روز حضورشان سر صحنه فیلمبرداری بود. آنها میدانستند که باید به خانههایشان برگردند و پس از آن، به شیوه متفاوتی در شهر خود تگزاس زندگی کنند. برای آنها آن لحظه یک لحظه واقعی بود و داشتند از ته دل گریه میکردند. این نوع حال و هوا را فقط ترنس میتواند خلق و از آن به نفع فیلم و قصه خود استفاده کند.
فکر میکنید چه چیزی باعث شد مالیک تصمیم بگیرد این قصه را روی پرده سینما به تصویر بکشد؟
فکر نمیکنم کار درستی باشد من در این
رابطه به جای او صحبت کنم، ولی میدانم که این مساله برای او عمیقا یک تجربه شخصی
بود. ترنس آدمی مذهبی است که همچنین عاشق فلسفه و علم است. مطمئن هستم همین عشق و
علائق بود که به او کمک کرد تا قصه مورد نظرش برای «درخت زندگی» را پیدا کند. پرسشهایی
همچون
«چرا ما اینجا هستیم!»، «چرا ما آدمها با یکدیگر تفاوت داریم؟» یا «چرا ما نمیتوانیم
به بسیاری از اسرار دست پیدا کنیم؟» در زمره پرسشهایی هستند که همه ما هر روز از
خودمان میپرسیم. ترنس سعی کرد در این فیلم، به شیوه تازهای این سوالات را مطرح
کند.
آیا چیز خاصی در این قصه وجود داشت که شما را جذب همکاری با «درخت زندگی» کرد؟
رمز و راز قصه و بالا و پایین رفتنهای شدید آن بود که مرا با خودش همراه کرد. شما اگر از یک میکروسکوپ به تماشای اجزای دقیق و ریز بافت بدن انسان بنشینید و بعد با تلسکوپ، فضای لایتنهاهی را نگاه کنید، متوجه شباهتهای بسیار زیاد آن خواهید شد. چه ارتباطی بین این دو وجود دارد؟ یقینا چیزی بزرگتر از آنچه ما میتوانیم بفهمیم و تصور کنیم، در این رابطه وجود دارد. قصه «درخت زندگی» به نوعی همین دلمشغولیها را به بحث میگذارد.
آیا حفظ تعادل بین تهیهکنندگی فیلمی که بازیگر آن هم هستید سخت است؟
این یک نکته الحاقی و اضافی بزرگ است که بازیگر قبل از حضور جلوی دوربین باید انجام دهد. شما در مقام بازیگر باید نقش را در ذهنتان گسترش دهید و برای بهتر شدن قصه مبارزه کنید. من باید روی مسائلی مثل هزینههای فیلم و شرایط ساخت آن تمرکز کنم و تصمیم بگیرم چه میزان سرمایهای باید برای آنها خرج کنم. در همان حال، باید مراقب بازی و نقشم هم باشم. این مساله را به عنوان یک کلاس درس در نظر میگیرم. شما به صورت همزمان مجبورید به این نکته فکر کنید که چگونه میتوان فیلم را ارزانتر تولید کرد. در همان حال، سعی کنید یک بازی بهتر هم ارائه دهید!
درام ورزشی «مانیبال» فیلمی شرححالگونه است. چه چیزی شما را به سمت این پروژه سوق داد؟
قصهای یگانه و خالص داشت. شما در فیلم، آدمهایی را دارید که تلاش دارند خودشان را با محدوده یک فضای ورزشی غیردلپذیر هماهنگ کنند. از حدود 2 سال قبل درگیر این پروژه بودم و قصد داشتم حتما آن را به سر و سامان برسانم. البته یاری و همکاری برخی از دوستانم، کمک زیادی به ساخت این فیلم کرد.
آیا وقتی یک بازیگر بسیار مشهور از تولید یک پروژه حمایت میکند، باز هم کمپانیهای بزرگ فیلمسازی نسبت به ساخت آن عدم تمایل نشان میدهند؟
بله. فکر نکنید حضور کسی مثل براد پیت میتواند باعث رونق کارها شود و کمپانیها به خاطر او یا هر بازیگر مطرح دیگری، پولهای خود را براحتی در اختیار یک پروژه مستقل و غیرمتعارف میگذارند. در این رابطه، جورج کلونی بهترین کار را انجام میدهد و دقیقا میداند باید چکار کند. تهیهکنندگان به سراغ ما میآیند زیرا فکر میکنند ما دوست داریم این یا آن نقش را بازی کنیم و بعضی وقتها مجبور به انجام آنها هستیم. ما این کار را در ازای دریافت مبلغی پول انجام میدهیم و فیلمها ساخته میشوند. وقتی «ترور جسی جیمز» را بازی کردم، دستمزدم خیلی کم بود. پولی نگرفتم و کل این پروژه یک ضرر مالی بود. با این حال، این فیلم هنوز یکی از کارهای مورد علاقهام است که به هیچوجه از بازی در آن ناراضی نیستم.
از نقطه نظر بازیگری به مرحلهای رسیدهاید که دیگر پول و دستمزد برایتان ارزشی نداشته و این نقش و فیلمنامه است که باعث جذبتان به پروژههای سینمایی میشود؟
نمیشود به طور قاطع به این پرسش جواب مثبت داد، زیرا شرایط ساخت فیلمها با یکدیگر متفاوت است، ولی در کل پاسخم به سوال شما مثبت است. ما تعداد کمی تهیهکننده و سرمایهگذار مستقل داریم که به اثر خود و موفقیت انتقادی آن بیشتر از سود حاصل از فروش فیلم اهمیت میدهند. برای مثال، همین تهیهکنندگان «درخت زندگی» را در نظر بگیرید، بدون حضور چنین کسانی شما نمیتوانید فیلمهای غیرمتعارف را تولید و روانه پرده سینماها کنید.
شما هم مثل بقیه مردم آدمهایی هستید با حس و حال انسانی، ولی نمیتوانید مثل آنها آزادانه به هر جا که میخواهید رفت و آمد کنید.
برای خود من هم این موضوع جالب است و دربارهاش فکر میکنم. آدمهای سرشناس و مشهور با مشکل فقدان آزادی روبهرو هستند، اما این واقعیتی است که مجبوریم با آن کنار بیاییم.
موفقیت برای شما چه معنی و مفهومی دارد؟
دیوی است که سعی دارد خودش را به صورت دلبر نشان دهد. براحتی میتواند باعث شود به بیراهه بروید و انتخابهای غلط کنید. خیلی باید مراقبت باشید که گول آن را نخورید.
فیلم جدید چه دارید؟
بازی در درام علمی ـ تخیلی «جنگ جهانی ضد» را تمام کردهام. احتمال دارد تبدیل به یک مجموعه فیلم دنبالهدار شود. فیلم براساس قصه نوول پر خواننده مکس بروکس توسط مارک فورستر ساخته شده و نقش مردی را دارم که در گذشته و حال سفر میکنم و باید جلوی وقوع یک سری اتفاقات را بگیرم. خودم را آماده بازی در «12 سال بردگی» میکنم که استیومک کوئین فیلمساز مستقل انگلیسی کارگردانآن است و قصهاش در قرن هجدهم نیویورک رخ میدهد. شخصیتمحوری قصه پس از ربوده شدن به عنوان یک برده فروخته و به بخش جنوب کشور منتقل میشود. او بزودی علیه سیستم بردگی قیام میکند.
روزنامه جامجم - moviestar / مترجم کیکاووس زیاری
نویسنده : سالار عبدی
موسیقی در ایران بحث درازدامنی دارد که متاسفانه به علت نبود آسیب شناسی جدی و کارشناسانه در این حوزه، روزبه روز بر وخامتش افزوده شده و در ناکجایی موهوم وخلایی ناشناخته دست و پا زده، غرق می شود اما در این وانفسای وفور نعمت خوانندگی و آهنگسازی که گریبان موسیقی امروز را گرفته است (!)، گاها صداهایی هم شنیده میشود که نشان از هنر و توان بالای صاحبانش در این فن پر مخاطره دارد و به عقیده راقم این سطور، باید صدای فریدون آسرایی را در زمره این صداهای ماندگار امروز طبقه بندی کرد.
هرچند به عقیده من، یک هنرمند خوب ، حتی با داشتن یک یا چند اثر خوب در کل دوران هنری اش نیز، هنرمند خوبی به شمار می رود و مثلا یک شاعر خوب حتی با داشتن چند شعر خوب نیز شاعر خوبی است و فریدون نیز از این قاعده مستثنی نیست و تنها می توان با آهنگ "خوشگل عاشق"اش، وی را خواننده ای خوب و تاثیرگزار به شمار آورد.
فریدون آسرایی متولد سال 1336 است. اصالت او به منطقه آسرا برمیگردد تقریبا 15 دقیقه بعد از سد کرج یک منطقه کاملا کوهستانی اما خودش می گوید در کرج به دنیا آمده و در خیابان جمالزاده تهران بزرگ شده است. 4 برادر و 2 خواهر که 1 برادرش در هلند و 1 خواهر در کرج و بقیه در تهران زندگی می کنند. او بچه یکی مانده به آخر است. دیپلمش را در ایران گرفت و در لشگر 64 ارومیه خدمت کرد و چون زن برادرش فیلیپینی بود به کمک ایشان در شهر مانیل آن کشور 8سال درس خواند که حاصلش مهندسی کشاورزی بود که 3 سال آن را برای فوق لیسانس خواند که منصرف شد و به تهران آمد.
فعالیت های هنری خود را در ایران پس از بازگشت از کانادا با آلبومی به نام "غریبه" آغاز کرد.اولین آلبوم وی با نام اولین سلام وارد بازار شد که به توفیق چندانی دست نیافت.اما او با دومین آلبوم خود با نام غریبه رکورد فروش در ایران را شکست.
آلبوم بعدی او با نام سرگذشت وارد بازار شد که یکی از آهنگ های او با نام ای وطن در این آلبوم قرار دارد. آلبوم آخر او نیز با نام از تو دورم با فضایی عاشقانه روانه بازار شد. آلبوم موسیقی پاپ "خاطرات گمشده" با 11 تراک به نام های: "سلام"، "آینه"، "گل عاشق"، "تو آرومی"، "مسافر"، "طاقت بیار"، "کشف تو"، "بی تو"، "خداحافظ نگو"، "رویا" و "خاطرات گمشده"، منتشر شد. عبدالجبار کاکایی، میترا روحانی، سروش داد خواه، حسین غیاثی، حبیبه نیک سیرتی، امیر مسعود هفت لنگ، محمد صالح علا و سید عباس سجادی به عنوان ترانه سرا حضور دارند.
خاطرات گمشده زمانی منتشر شد که همه فریدون آسرایی را با ترانه: آهای خوشگل عاشق می شناختند. آلبوم های قبلی او به ترتیب: از تو دورم، بود که اصولا ساختاری مجزا از کار قبلی او داشت و ماهیت این طور کارها هم به شکلی نیست که بر سر زبان ها بیفتد. پس از آن آلبوم ریمیکس بود که بازهم تجربه ی اثرگذاری نبود. اما آلبوم خاطرات گمشده در عین این که ساختاری متفاوت از هر سه آلبوم قبلی فریدون دارد که در ایران منتشر کرده است، بلکه یک گام به جلوتر رفته و ذائقه دوستداران موسیقی را تغییر داده است. دیگر حالا می توان فریدون آسرایی را علاوه بر آهای خوشگل عاشق با قطعات: سلام و خاطرات گمشده و کشف تو و دیگر قطعات این آلبوم شناخت. آلبومی که محترمانه به مخاطبش می نگرد و قطعا چیزی جز احترام دریافت نمی کند.
بهرنگ قدرتی دوست خوب و هنرمندم در نقدی از این آلبوم به نکات خوبی اشاره کرده است.آلبوم خاطرات گمشده یکی از بهترین آلبوم های تولید شده در سال های اخیر است. این آلبوم را می توان در ژانر موسیقی پاپ طبقه بندی نکرد. به اعتقاد من ویژگی های بیشتر و بهتری از موسیقی پاپ را می توان در این اثر پیدا کرد که همین باعث متفاوت بودن آن با سایر آلبوم هاست. شاید بتوان این آلبوم را در سبکAge New طبقه بندی کرد. تلفیق های کاملا نامتجانس که در قطعات این آلبوم مشاهده شد را کمتر در آلبوم های پاپ می توان مشاهده کرد. ترکیب های کاملا جدید در استفاده از اصوات الکترونیک و آرپجیاتورهانشان از نگاه متفاوت فریدون و پاشا یثربی به موسیقی است. ملودی ها و آکوردهایی که بارها تکرار می شوند و حس تعلیق را به شنونده منتقل می کنند نیز نشانی بر این مدعاست. استفاده از ساز سنتور و کمانچه و آواز سنتی در کنار بداهه نوازی های گیتار الکتریک ترکیب های جدید قابل تاملی پدید آورده است که نشان از یک خط فکری جدید با اتکا به دانش در دو حوزه موسیقی سنتی و مدرن است. البته در جایی عدم حضور سه تار نیز احساس می شود.
و باز به عقیده من فریدون با صدای مخملی و دلنشینی که دارد می تواند با تولید آلبوم های جدید و با کمی وسواس بیشتر در کلیت کارش، به موفقیت های بیشتری هم نایل گردد. وی ذاتا نشان داده است که موسیقی و اقتضائات عدیده آن را می شناسد و از سر سرگرمی و سر درگمی و... وارد این حوزه نشده است. اصولا هنرمند خلا ق و توانا، خود را به نوعی بروز می دهد و به رخ احساس و تفکر مخاطبش می کشد و فریدون نیز از هنرمندان حرف برای گفتن دار امروز است و صدای پر طنین اش از پس و میان جیغ های بنفشی که امروزه از حنجره بسیاری خواننده نما به گوش می رسد، قابل تشخیص و تحسین است. برایش آرزوی موفقیت های بیشتری دارم.
روزنامه مردمسالاری