پدیده

مجله اینترنتی

پدیده

مجله اینترنتی

سوگند ابلیس


إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ (71) فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ (72) فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ (74) قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ (75) قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ (76) قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (77) وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ (78) قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (79) قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ (80) إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81) قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (82) إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (83)‏ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (85)



وقتی ( این گفتگو در ملأ اَعلی و عالَم بالا درگرفت ) که پروردگارت به فرشتگان گفت : من انسانی را از گِل می‌آفرینم . ‏(71)

‏ هنگامی که آن را سر و سامان دادم و آراسته و پیراسته کردم ، و از جان متعلّق به خود در او دمیدم ، در برابرش سجده ( ی بزرگداشت و درود ) ببرید .  ‏ ‏(72)

‏ پس همه‌ی فرشتگان جملگی سجده بردند .  ‏ ‏(73)

‏ جز ابلیس که تکبّر ورزید ، و از کافران گردید . ‏(74)

‏ فرمود : ای ابلیس ! چه چیز تو را بازداشت از این که سجده ببری برای چیزی که من آن را مستقیماً با قدرت خود آفریده‌ام‌ ؟ آیا تکبّر ورزیده‌ای یا اصلاً از متکبّران بوده‌ای‌ ؟ ‏(75)

‏ گفت : من بهتر از او هستم . تو مرا از آتش آفریده‌ای و وی را از گِل . ‏(76)

‏ گفت : از میان آن ( جماعتِ ملأ اعلی و فرشتگان عالَم بالا ) بیرون شو ، چرا که تو مطرود ( از رحمت ما ) و رانده شده ( از میان فرشتگان ) هستی . ‏(77)

‏ قطعاً نفرین من تا روز جزا بر تو خواهد بود . ‏(78)

‏ گفت : پروردگارا !  ( حال که چنین است ) پس تا روزی مرا مهلت بده و ممیران که مردمان دوباره زنده می‌گردند ( و رستاخیز شروع می‌شود ) . ‏(79)

‏ فرمود : تو از مهلت داده‌شدگانی ( و تا پایان جهان زنده می‌مانی ) . ‏(80)

‏ تا روز زمان معیّن ( که پایان عمر جهان و سرآغاز قیامت است ) . ‏(81)

‏ گفت : به عزّت و عظمتت سوگند که ( در پرتو عمر جاویدان و تلاش بی‌امان ) همه‌ی آنان را گمراه خواهم کرد .  ‏ ‏(82)

مگر بندگان مخلص تو از ایشان را ( که بر آنان سلطه و قدرتی نداشته و وسوسه‌ام در ایشان نمی‌گیرد ) . ‏(83)

‏ فرمود : به حق سوگند ، و حق می‌گویم ( و جز حق نمی‌گویم ) . ‏(84)

‏ هر آینه دوزخ را هم از تو و هم از کسانی که از تو پیروی کنند پر و لبریز می‌سازم . ‏(85)


تفسیر آیات:

(إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ: إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ . فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ).

وقتی (‌این گفتگو در ملا اعلی و عالم بالا درگرفت‌) که پروردگارت به فرشتگان گفت‌: من انسانی را از گل می‌آفرینم‌. هنگامی که آن را سر و سامان دادم و آراسته و پیراسته کردم‌، و از جان متعلق به خود در او دمیدم‌، در برابرش سجده (‌بزرگد‌اشت و درود) ببرید.

ما نمی‌دانیم چگو‌نه خدا فرمود یا چگو‌نه به فرشتگان می‌فرماید. ما همچنین نمی‌دانیم چگونه فرشتگان از یزدان سبحان فرمان دریافت کردند، و نمی‌دانیم اصل ایشان و حقیقت آنان چیست‌، مگر بدان اندازه‌که در کتاب خدا صفات ایشان برای ما ذکرگردیده است و به ما رسیده است‌. هیچ‌گونه نیازی هم نداریم به این‌که در چیزی از اینها فرو رویم چون هیچ فائده‌ای در فراسوی فرو رفتن بدین چیزها وجود ندارد. بلکه ما به دنبال هدف داستان و مقصـود آن هستیم بدان شکل و بدان گونه‌که قرآن آن را برایتان روایت می‌فرماید و مشخص می‌نماید.

خداوند این پدیده بشری را ازگل آفریده است‌، همان‌گونه‌که سائر موجودات زنده‌کره زمین ازگل آفریده شده‌اند. همه عنصرهای موجودات زنده ازگل است‌، مگر راز حیات‌. راز حیاتی که کسی نمی‌داند از کجا آمده است و چینه آمده است! همه عنصرهای پدیده بشری هم ازگل است مگر آن راز حیات‌، و مگر آن نفخه آسمانی‌که انسان را انسان‌کرده است‌. همه عنصرهای اندامهای بدن انسان ازگل است‌. انسان از مادرش زمین متولد شده است‌، و از عنصرهای زمین متشکل شده است‌. سرانجام انسان بدان عنصرها تبدیل می‌گردد در آن وقت‌که آن راز ناشناخته الهی بدن انسان را رها می‌کند و از آن جدا می‌شود، و با جداشدن آن‌، آثار آن نفخه آسمانی هم از میان مـی‌رود، نفخه آسمانی‌ای‌که خط سیر انسان را در زندگی تعیین می‌کند.

ما اصل این نفخه را نمی‌دانیم‌. ولیکن ما آثار آن را می‌شناسیـم‌. چه آثار آن همان است‌که این پدیده انسانی را از سائر پدیده‌های دیگر این زمین جدا و ممتاز می‌گرداند. او را جدا و ممتاز می‏گرداند با ویژگی و خاصیتی‌که قابلیت ترقی و تعالی عقلی و روحی را دارد. این ویژگی و خاصیت هـمـان است‌که به عقل انسان اجازه می‌دهد به تجربه‌ها و آزموده‌های زمان گذشته بنگرد، و خط سیرهای آینده را ترسیم‌کند. به روح انسان اجازه می‌دهد از چیزهائی تجاوزکند و فراتر رودکه با حواس و با عقول درک و فهم می‌شوند، تا با ناشناخته‌هائی تماس پیداکندکه با حواس و با عقول درک و فهم نمی‌گردند.

ویژگی و خاصیت ترقی و تعالی عقلی و روحی یک ویژگی و خاصیت انسانی صرف است‌. سائر زنده‌های موجـود در این زمین با انسان در این ویژگی و خاصیت شرکت ندارند. همزمان با تولد انسان نخستین‌، انواع و اجناس مختلفی از زنده‌ها به وجود آمده‌اند و پای به جهان‌گذاشته‌اند. ولی در ط‌ول تاریخ دور و دراز اتفاق نیفتاده است‌که نوعی یا جنسی -‌ حتی فردی از افـراد آنها - ‌ترقی و تعالی عقلی یا روحی پیداکرده باشد، حتی اگر هم ترقی و تعالی عضوی و اندامی را بپذیریم. خداوند از روح متعلق به خود بدین پدیده بشری دمیده است‌، زبرا اراده و مشیت او بر آن بوده است‌که انسان در زمین جایگزین و جانشین شود، و زمام اختیار این ستاره زمین نام را در حدود و ثغو‌ری به دست‌گیردکه خدا برایش مقدر و مقرر فرموده است‌، حدود و ثغور آبادانی زمین‌، و تسخیر نیروها و انرژیهائی‌که مقتضی چنین آبادانی است‌.

خداوند در وجود انسان قدرت ترقی و تعالی دانش و آگاهی را به ودیعت نهاده است‌. از همان روز نخست‌که انسان قدرت به هم می‌رساند، هر زمان‌که با سرچشمه آن نفخه در تماس باشد، و ازآن سرچشمه راست و درست مدد و یاری بطلبد، اوج می‏گیرد و پیشرفت می‌کند. ولی زمانی‌که انسان از آن سرچشمه آسمانی منحرف بشود، امواج دانش و آگاهی در وجودش و در زندگانیش هماهنگ و همراه نمی‏گردد، و رویکرد کامل وهماهنگ و هم‌ جهتی رادرپیش نمی‌گیرد وجلو نمی‌افتد. و بلکه این امواج متقابل و متناقض خطری برای راستای رویکرد او می‌شود و سلامت آن را به مخاطره می‌اندازد. تازه اگر هم انسان را در ویژگیهای انسانیش سرنگو‌ن و واژگون نگرداند، و از نردبان ترقی و تعالی حقیقی فرو نیندازد، هرچند هم علوم و تجارب او در ناحیه‌ای از نواحی زندگی افزایش یافته باشد و فزونی گرفته باشد.

این پدیده ‌کوچک وکم‌جثه‌ای که نیروی محدودی و عمرکوتاهی و دانش و آگاهی معینی دارد، او را نسزد به چیزی از این مکانت وکرامت برسد مگر در سایه آن چیز ظریف و لطیف و ارزشمند الهی‌که روح است و ارمغان آسمانی است . . . اگر روح یعنی آن ارمغان آسمانی نباشد انسان چیست‌؟ او آن پدیده کوچک و ناچیز و ضعیفی است‌که بر این ستاره زمینی همراه با میلیونها انواع و اجناس زنده‌ها زندگی می‌کند. ستاره زمینی هم جز کره ‌کوچکی ازکرات نیست‌. از این‌کره‌ها میلیونها میلیون در فضائی است‌که جز خداوند بزرگوار کسی‌گستره آن را نمی‌داند . . . پس این انسان چه مقامی دارد که فرشتگان خدای مهربان براین سجده ببرند، مگر با بودن آن راز ظریف و لطیف و عظیمی‌که در او با نفخه ربانی به ودیعت نهاده شده است‌؟ قطعاً انسان در پرتو آن راز نهان‌،‌گرامی و بزرگوار است‌. هر زمان آن راز نهان از بدن انسان جدا و از آن‌گسیخته شود، به اصل ناچیز خود برمی‌گرددکه‌گل است‌!

فرشتگان فرمان پروردگارشان را بردند، همان‌گونه که فطرت ایشان است‌:

(فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ).

پس همه فرشتگان جملگی سجده بردند.

چگو‌نه‌؟ کجا؟ چه وقت‌؟ همه اینها غیب است و غیب را خدا می‌داند و بس. آگاهی از آن هم چیزی بر هدف داستان نمی‌افزاید، هدفی‌که در بالا بردن ارزش این انسان ساخته و پرداخته ازگل‌، برجسته و هویدا است‌. ارزش انسان آن زمان از ارزش اصل خود بالا رفت و اوج‌گرفت‌که روح متعلق به خداوند بزرگوار با آن نفخه در او دمیده شد.

فرشتگان برای فرمانبرداری از فرمان خدا، و به سبب اطلاع از حکمت او در هرآنچه‌که بخواهد، سـجده بردند.

( إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ).

جز ابلیس که تکبر ورزید، و از کافران گردید.

آیا ابلیس از زمره فرشتگان بوده است‌؟ ظاهر این است که او از زمره فرشتگان نبوده است‌.[1] زیرا اگـر او از زمره فرشتگان می‏بود سرکشی و نافرمانی نمی‌کرد. چه فرشتگان‌:

(‌لا یحضون ‌الله ‌ما امرهم‌ و یفعلون ما یومرون )‌.

از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نـافرمانی نمی‌کنند، و همان چیزی را انجام مـی‌دهند کـه بدان مامور شده‌اند. (‌تحر‌یم‌/6)

خواهد آمدکه ابلیس از آتش آفریده شده است‌. در حدیث آمده است‌که فرشتگان از نور آفریده شده‌اند ... ابلیس در میان فرشتگان بوده است و به سجده بردن دستور داده شده است‌. در فرمان به سجده بردن از او نام برده نشده است‌. چون سرکشی و نافرمانی‌کرده است بدو اهمّیت داده نشده است‌. متوجه هم شدیم‌که فرمان یزدان جهت توبیخ شیطان بدو رو کرده است و مخاطب واقع شده است‌:

(قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ ).

فرمود: ای ابلیس‌! چه چیزتو را بازداشت از این که سجده ببری برای چیزی که من آن را مستقیماً با قدرت خود آفریده‌ام‌؟ آیا تکبر ورزیده‌ای‌؟ یا اصلا از متکبران بوده‌ای‌؟‌.

(مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ ؟)‌.

چه چیز تورا بازداشت از این که سجده ببری برای چیزی که من آن را مستقیماً با قدرت خود آفریده‌ام‌؟‌.

خداکه آفریدگار هر چیزی است‌. پس باید یک ویژگی و خصـوصیتی در آفرینش این انسان باشدکه سزاوار همچون بیدارباشی و هوشیارباشی باشد. این ویژگی و خصوصیت‌، عنایت ربانی در حق این پدیده است‌. به ودیعت نهادن نفخه‌ای از روح متعلق به خدا هم بر این عنایت دلالت دارد.

(أَسْتَکْبَرْتَ ؟ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ ؟).

آیا تکبر ورزیده‌ای‌؟ یا اصلا از متکبران بوده‌ای‌؟‌.

آیا بزرگی فروخته‌ای یا از خودبزرگ‌بینان هستی‌، خودبزرگ‌بینانی که کرنش نمی‌برند و فروتنی نمی‌کنند؟

(قَالَ: أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ) ‌.

گفت‌: من بهتر از او هستم‌. تو مرا از آتش آفریده‌ای و وی را از گل‌!.

رشک و حسد از این پاسخ برمی‌جوشد. غفلت‌کردن یا خود را به غفلت زدن از عنصر ارزشمندی‌که افزون بر گل در آدم است‌، و آدم را سزاوار این تکریم و تعظیم کرده است‌، انگیزه دیگر نافرمانی اهریمن بوده است‌. این پاسخ زشت از سرشتی بیرون می‌آیدکه از هرگونه خیر و صلاحی در آن جایگاه دیدنی پالوده و زدوده است‌.

در اینجا است‌که فرمان والای الهی برای طرد این آفریده سرکش و زشت و پلشت صادر می‌گردد:

(قَالَ : فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ . وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ).

گفت‌: از میان آن (‌جماعت ملاء اعلی' و فرشتگان عالم بالا) بیرون شو، چرا که تو مطرود (‌از رحمت ما) و رانده شده (‌از میان فرشتگان‌) هستی‌. قطعا نفرین من تا روز جزا بر تو خواهد بود.

نمی‌توانیم مرجع ضمیر را در این فرموده یزدان‌: «‌منها: از آن‌« دقیقاً مشخص کنیم‌. آیا مرجع «‌جنة‌: بهشت‌« است‌؟ یا مرجع «‌رحمة» و مرحمت یزدان است‌؟ . . . جائز است مرجع ضمیر «‌ها» هریک از این دو چیز باشد. جای جدل و ستیز فراوان نیست‌. آنچه هست این است‌که جزا و سزای سرکشی و نافرمانی و جسارت و جرات در برابر دستور خداوند بزرگوار، طرد و لعنت و غضب است‌.

در اینجا حسد و رشک به‌کینه و دشمنانگی تبدیل شده است‌، و بدانجا سرکشیده است که ابلیس تصمیم انتقام بگیرد و برای آن نقشه بریزد:

(قَالَ :رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ).

گفت‌: پروردگارا! (‌حال که چنین است‌) پس تا روزی مرا مهلت بده و ممیران که مردمان دوباره زنده می‌گردند (‌و رستاخیز شروع می‌شود)‌.

اراده و مشیت خدا به خاطر حکمت مقدر و مقرر در دانش او اقتضاء‌کردکه درخواست اهریمن را بپذیرد، و بدو مهلت و فرصتی بدهدکه تقاضا نموده بود:

(قَالَ: فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ . إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ).

فرمود: تو از مهلت داده شدگانی (‌و تا پایان جهان زنده می‌مانی‌)‌. تا روز زمان معین (‌که پایان عمر جهان و سرآغاز قیامت است‌)‌.

اهریمن پرده از هدفی برداشت که‌کینه توزی و دشمنانگی خود را در راه آن به‌کار می‌برد و صرف آن می‌کند:

(قَالَ: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ . إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)‌.

گفت‌: به عزت و عظمتت سوگند که (‌در پرتو عمر جاویدان و تلاش بی‌امان‌) همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلص تو از ایشـان را (‌که بر آنان سلطه و قدرتی نداشته و وسوسه‌ام در ایشان نمی‏گیرد )‌.

بدین‌گونه برنامه اهریمن و راه روش او معین و مشخص‌گردید. او به عزت و عظمت خدا سوگند یاد می‌کند همه آدمیزادگان را گمراه می‌سازد. او جزکسانی را مستثنی نمی‌گرداندکه بر ایشان تسلط ندارد. این هم نه بذل و بخششی از سوی او است‌. این را به خاطر ناتوانی از دستیابی بدیشان می‌گوید. بدین وسیله روشن می‌کندکه سد و مانع میان او و میان رهائی یابندگان ازگمراهسازی و نیرنگبازی او چیست‌، و چه چیزی آدمیزادگان را از دست او می‌رهاند و مانع دسترسی وی بدیشان می‌شود. آن چیز عبادت خدا است‌. عبادت خدا ایشان را مال خدا می‌سازد. عبادت طوق نجات و ریسمان حیات است‌! ... این هم برابر مشیت و اراده خدا و تقدیر و تدبیر خدا درکار هلاک و درکار نجات است‌. خداوند سبحان اراده و مشیت خود را اعلام و اعلان داشته است‌، و برنامه و راه را مشخص فرموده است‌:

« قَالَ: فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ . لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ »‌.

فرمود: به حق سوگند -‌ و حق میگویم (‌و جز حـق می‌گویم‌) -‌هرآینه دوزخ را هم از تو و هم از کسانی که از تو پیروی کنند پر و لبریز می‌سازم‌.

خداوند همیشه حق می‌گوید. قرآن این را بیان می‌دارد و اشاره بدان را در این سوره به شکلهای جوراجور و در مناسبتهای گوناگون تاکید می‌کند. طرفین دعاوی وقتی‌که از دیوار بالا می‌روند و به محراب داوود داخل می‌شوند، بدو می‌گویند:

(فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ) .

تو در میان ما به حق و عدل داوری کن و ستم روا مدار. (‌ص/‌٢٣)

یزدان سبحان بنده خود داوود را ندا درمی‌دهد:

( فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى) .

در میان مردم به حـق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن‌. (‌ص‌/26)

آن گاه بر این‌کار پیرو می‌زند با اشاره‌ای به حق نهانی که در آفرینش آسمانها و زمین است‌:

(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا) .

ما آسمانها و زمین و چیزهائی را که در بین آن دو تا است بیهوده نیافریده‌ایم‌. این‌، گمان کافران است (‌و انگاره اندیشه بیمار ایشان‌)‌. (‌ص‌/27)

گذشته از اینها ذکر حق بر زبان خداوند توانا و چیره می‌رود:

« قَالَ: فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ » .

فرمود: به حـق سوگند - ‌و حق میگویم (‌و جز حق نمی‌گویم‌)‌.

این حق همان حقی است‌که مواضع و موارد و صورتها و شکلهایش متعدد می‌شود، ولی سرشت و اصل آن یکی است‌. از جمله حق‌، این وعده راستین است‌:

(لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ )‌.

هرآینه دوزخ را هم از تو و هم از کسانی که از تو پیروی کنند پر و لبریز می‌سازم‌.

در این صورت این پیکار موجود در میان شیطان و آدمیزادگان است‌. هر دو طرف آگاهانه بدین پیکار می‌روند و بدان داخل می‌شوند. فرجام‌کار هم برایشان در وعده راستین و روشن و آشکار خدا پیدا و هویدا است‌. بعد از این بیان‌، مسوولیت چیزی بر عهده خودشان است‌که آن را برای خویشتن انتخاب می‌کنند. خداوند مهربان خواسته است که آنان را نادان و ناآگاه و غافل و بی‏خبر رها نسازد. بدین خاطر بیم‌ دهندگانی را به سوی ایشان ارسال فرموده است‌.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد