پدیده

مجله اینترنتی

پدیده

مجله اینترنتی

کنکور دکتری؛ چرخه‌ای معیوب!


شاید کشور ایران تنها کشوری در جهان باشد که در آن برای ورود به دوره دکتری کنکور سراسری برگزار می شود. در تمامی نقاط جهان و بخصوص کشورهای پیشرفته که در آنها دوره های دکتری قدمت چند صد ساله دارد تنها استاد است که دانشجوی دکتری را بر می گزیند. هر چند که برای این گزینش معیارهای متفاوتی وجود دارد ولی اول و آخرین کسی که در مورد انتخاب یک دانشجوی دکتری تصمیم می گیرد فقط استاد راهنما است.

اگر از مسئولین و دست اندرکاران بپرسی که چرا ما برخلاف روند پذیرفته شده جهانی حرکت می کنیم تقریبا همه یک پاسخ مشابه دارند: ایران با دیگر کشورها فرق دارد. اگر بازهم تاکید کنی چه تفاوتی. می گویند شاید اگر چنین اختیاری را به استاد بدهیم پسر خاله و یا دختر خاله و یا فقط دانشجوی خودش را بر می گزیند. پس برای آنکه جلوی سوء استفاده گرفته شود باید تشکیلاتی جدا افراد را گزینش و به دانشگاه معرفی نماید. بعد از قبولی در امتحان کتبی افراد مصاحبه می شوند و طی یک روند به ظاهر قانونمند - که حق اعتراضی هم باقی نمی گذارد - متقاضی انتخاب می شود. تا بحال دو دوره این کنکور برگزار شده است (هر چند که دوره های قبلی هم توسط دانشگاهها مشابه همین دوره سراسری بوده اند) و این نگارنده هم بدلیل یکی از کسانی که خواهان دانشجو بوده ام در این ده سال گذشته کاملا بر روند اجرای آن اشراف دارم. اما الان که این کنکور برگزار شده نه من و نه بسیاری از همکاران راضی اند و نه اکثر متقاضیان (البته به استثنای پذیرفته شدگان). با وجود آنکه امسال تغییراتی در سیستم داده شده ولی حجم نارضایتی به مراتب بیشتر از سال قبل است. چرا که دامنه انتخاب هم از دانشجو و هم از استاد گرفته شده است.


اما برای درک بهتر این روند معیوب بایستی مشخص شود که اصلا برای چه استادی دانشجوی دکتری می گیرد. در شرایط معمول و دانشگاههای معتبر دنیا استادان توانمند پروژه های مشخصی دارند و دانشجوی دکتری به مثابه یک کارمند و همکار پژوهشی است. در واقع این افراد دانشجوی دکتری را استخدام می کنند. اما در کشور ما وضعیت به شکل دیگری است. واقعیت آن است که دانشگاههای ایران امتیازهای خوبی بابت ارتقاع و حق التدریس استادان راهنمای دکتری می دهند. برای نمونه حق التدریس یک تز دکتری 22 واحد است. یعنی برای این نگارنده که 8 ساعت موظفی دارم، فقط با داشتن یک دانشجوی دکتری عملا نزدیک سه ترم هر چه تدریس کنم مشمول حق التدریس می شود. حال اگر 6 امتیاز ارتقاع و امتیازات مقالات دانشجو هم به آن اضافه شود مشخص می شود که کسی دانشجوی دکتری را –علیرغم خیلی از مشکلاتش- پس نمی زند. اگر از روند آنهم ناراضی باشد باز با توجه به منافع آن ترجیح می دهد که اعتراض نکند. اما انگیزه عمده متقاضیان دکتری هم چندان با انگیزه استادان تفاوتی ندارد.

در ایران عمده متقاضیان دکتری کسانی هستند که مدرک را برای بالا بردن پرستیج اجتماعی و افزایش شانس شغل یابی و در مورد شاغلین برای افزایش حقوق می خواهند. جالب است بسیاری از این افراد (که متاسفانه در مورد آقایان بیشتر شایع است) به محض قبولی پروژه مربوطه را بدرستی اجرا نمی کنند و فقط از امتیازات دانشجوی دکتری بودن بهره مند می شوند. البته من منکر متقاضیان با انگیزه های صرفا علمی نیستم، ولی با تجربه ای که در این سالها در دانشگاه بدست آورده ام این دسته از افراد سعی می کنند هر طور که شده به خارج از ایران بروند و کمتر متقاضی دوره دکتری در داخل می باشند. اگر هم از سر ناچاری در ایران مشغول شدند سعی می کنند هر طور که شده از این فرصت برای بازگشایی راهشان به خارج استفاده کنند. علت اصلی آن هم مشکلات بسیار پیچیده سر راه دانشجویان مستعد و کوشای دکتری است.

در کشورهایی که سابقه دانشگاهی موفق دارند هیچکدام از امتیازهای ذکر شده برای استادان وجود ندارد و کمتر دانشجویی به صرف انگیزه های مادی جذب دوره دکتری می شود. چون این دوره ها بسیار سخت است و اتفاقا شانس شغل یابی در این کشورها با بالا رفتن مدرک سخت تر می شود. آنها هم که شغل دارند با بالا رفتن مدرک شغلشان را از دست می دهند و چون می دانند بدست آوردن شغل با مدرک بالاتر به مراتب سخت تر است حاضر به هزینه کردن زندگی و ریسک نیستند. آنچه که سبب می شود استادی به سوی دانشجوی دکتری کشانده شود استفاده از توانایی فرد جوان در همکاری پژوهشی است و البته انگیزه های اخلاقی و متعالی برای تربیت محققان آینده. به همین دلیل بسیاری از استادان تا زمانی که پروژه لازم برای تامین هزینه های پژوهشی پایان نامه دکتری را نداشته باشند از پذیرش دانشجو سر باز می زنند.

در بسیاری از کشورهای دنیا برای آنکه استادان انگیزه تربیت دانشمندان جوان را داشته باشند سازمانهایی وضع شده که به دانشجویان بورس هایی اعطا می کنند که این بورسها عمدتا هزینه زندگی دانشجو و کمی هم از هزینه تحقیقات دانشجو را پوشش می دهد. این آزادی و حمایتهای مالی بنیادهای علمی این امکان را به استادان می دهد که هر کسی را مناسب پروژه خود دیدند از هر جای دنیا انتخاب کرده و کسی هم مانع آنها نمی شود. اگر به تعداد بورسها و یا پذیرش هایی که سالیانه به دانشجویان ایرانی داده می شود نگاه کنیم، متوجه می شویم که اگر بنا بود در آن کشورها هم مانند ایران کنکوری برگزار شود کمتر ایرانی شانس پیدا می کرد به خارج از کشور برود. مزیت این نوع گزینش آن است که اولا دانشجو استادی را پیدا کند که بیشترین تجانس کاری با توانمندی ها و علایق وی داشته باشد. در مقابل آن استاد هم کسی را بر می گزیند که از قبل به موضوع کاری وی آشنا ست. برای یک استاد توانمند کار سختی نیست تا با بررسی مقالات و یا پایان نامه و رد وبدل کردن چند ایمیل شایستگی متقاضی را بررسی کند. استاد هم چندان نگران نیست. اگر فرد متقاضی اطلاعات خلاف داده باشد و فاقد توانمندی های لازم باشد، چون خودش وی را پذیرش کرده بدون هیچ دردسری –بخصوص در مورد دانشجوی خارجی که تمدید اقامت و یا بورس هم در دست استاد است – عذرش را می خواهد و حذف می شود. دانشجویان هم اگر ناراضی باشند چون می دانند راه دیگری ندارند بدون چون و چرا شرایط را می پذیرند و کارشان را تا پایان ادامه می دهند.

اما در مورد دانشجویانی که با روش کنکور در ایران پذیرفته می شوند، اولا دانشجو احساس می کند که دکتری حق اش است و استاد هم حقوق می گیرد که به وی مدرک دکتری بدهد. دانشگاه هم با حق التدریس چرب استاد را تامین می کند و دانشجویان هم بخوبی آنرا می دانند. بنابراین توجه ای به الزامات کاری و پروژه استاد ندارند (البته اگر استاد پروژه داشته باشد نه مانند صدها دانشجوی دوره دکتری این خود دانشجو است که باید دنبال موضوع و امکانات هم باشد). دوما سیستم دانشگاهی ما هیچ حقی برای استاد قائل نیست. اگر مثلا دانشجویی بیاید وسط کار پروژه را رها کند و یا وقت لازم برای موفق انجام شدن آن بکار نبرد و یا حتی ایده ها و نتایج را به سرقت ببرد و تمامی هزینه های فکری و مادی استاد از دست برود با توجه به سیستم فعلی هیچکدام قابل پیگیری نیست. آنقدر دانشجوی دکتری برای سایر همکاران منفعت دارد که همکاران دیگر براحتی فرد خاطی را می پذیرند و فرد نه تنها ضرری نمی کند که برای خلافی که انجام داده تشویق هم می شود.

راه چاره چیست؟

راه حل ساده است. اگر ما بپذیریم که استادان ما از قشر فرهیخته جامعه هستند که وظیفه سنگین تولید علم و تربیت پژوهشگر را به عهده دارند بایستی به آنها اعتماد کنیم. اگر هم فرض بگیریم (مانند هر جای دیگر دنیا) معدود افرادی از اعضای هیئت علمی بی اخلاقی کرده و فرضا پسر خاله خود را در گزینش دانشجوی دکتری به فرد شایسته دیگری ترجیح می دهند با این بگیر و ببندها مشکل این افراد درست نمی شود. اتفاقا این موانع راه را برای پنهان کردن رفتارهای غیر اخلاقی باز می گذارد که پرداختن به آنها در این نوشتار جایز نیست.

محققی و معلمی از شریف ترین مشاغل است. اگر ما معتقد به شغل انبیایی معلمین هستیم باید نه در حرف بلکه در عمل به آنها شخصیت بدهیم و به آنها اعتماد کنیم. اگر استاد آنقدر نادرست است که منافع شخصی را در گزینش همکار پژوهشی و دانشجوی دکتری خود در نظر می گیرد، شک نکنید اگر بهترین دانشجو را هم برایش انتخاب کنند او را به انحراف می کشاند. به عکس اگر به حتی استادی که دارای انحراف است اعتماد کنید برای آنکه رسوا نشود و مورد انتقاد قرار نگیرد سعی می کند اصول اخلاقی را رعایت کند. او هر گز پسر خاله خود را انتخاب نمی کند چون می داند همه در موردش بد می اندیشند و چون مسئولیت پذیرش به دوش خودش است نهایت دقت و انصاف را به خرج می دهد.

ولی در سیستم برگزاری کنکور در خوشبینانه ترین حالت آنهایی پذیرفته می شوند که یا جزوه خوانی ماهر هستند و یا استادانشان در طراحی سوال کنکور نقش اساسی داشته اند و مانند آنچه اتفاقا امسال در 4 نفر از 6 نفر اول پذیرفته شده کنکور یکی از رشته ای زیست شناسی اتفاق افتاده خودشان معلم و یا عضو هیئت علمی بوده اند و سوالاتی که جواب داده اند همانهایی است که خودشان دارند سالها تدریس می کنند.

دانشگاهها باید کلیه امتیازات و منافع مادی استادان را از محل دانشجوی دکتری حذف کنند و آنها را به گرانتهای پژوهشی آنها اضافه کنند. در عوض به آنها اختیار دهند تا دانشجویان دکتری را مانند همه جای دنیا شخصا برگزینند. هر استاد می تواند در سایت خودش اعلام کند که برای کدام پروژه دانشجو می خواهد. دانشجو هم سوابق خود را برای استاد بفرستد و بعد از آن با استاد قرار ملاقات گذاشته و اگر شرایط لازم را داشت مثلا دو یا سه برابر ظرفیت به تربیت اولویت به دانشگاه معرفی کند. حالا دانشگاه می تواند با بررسی سوابق فرد (مثلا نمره زبان) و سوابق آموزشی و پژوهشی بررسی کند و جلوی سوء استفاده را بگیرد. متقاضیان دکتری هم می دانند که بایستی هدفمند دنبال استاد راهنما باشند و اتفاقا مسیرهای پژوهشی خود را متناسب با بار برنامه های اعضای هیئت علمی هماهنگ و با آنها همراه می شوند و وقت خود را صرف جزوه خوانی نکنند.

نتیجه گیری

فراموش نکنیم که PhD مخفف کلمه Doctor of Philosophy است. فلسفه به معنای عشق به خرد است. این دوره مقدس ترین و متعالی ترین دوره دانشگاهی است. اگر من استاد به آن درجه از آگاهی و شعور نرسیده باشم که بتوانم دانشجویی که مناسب برنامه تحقیقاتی من می باشد را تشخیص دهم حتما لایق این جایگاه نیستم و نباید به من دانشجو داده شود. باید منصف بود، ما کشوری هستیم که توانسته ایم در کوتاه زمانی 5/11 برابر متوسط جهانی به تعداد مقالات خود اضافه کنیم. اما در زندگی روزمره از کشاورزی گرفته تا صنعت نیازهای خود را از خارج وارد می کنیم و در زمینه های اقتصاد و محیط زیست شرایط بسیار ناگواری داریم که ارزش پول مارا لبخند و اخم خانم اشتون بالا و پایین می کند و هوای ما را هم بادهای جنوب عراق.

سوال این است که چگونه است میلیونها فارغ التحصیل ما قادر به حل ساده ترین مشکلات کشور نیستند؟ آیا برگزاری بزرگترین و پیچیده ترین کنکور کشور تا بحال سودی برای کشور ما داشته است؟ مگر مجلس تصویب نکرده که بایستی کنکور حتی برای دوره کارشناسی حذف شود، حالا مسئولین وزارت علوم به کدام توجیه آن را برای متعالی ترین دوره آموزشی کشور بر گزیده اند؟ این کنکور هم دکانی می شود برای مشتی جزوه فروش و کلاس کنکوری و می گیرد وقت عزیز خیل عظیم جوانان کشور را که بایستی آنرا صرف خواندن و تحقیق کنند. متقاضیان دوره دکتری عمدتا در فاصله سنی 25 تا 35 سالند. این عزیزان دهها دغدغه دیگر دارند. می دانید آنهایی که قبول نمی شوند و یا در دانشگاه مورد علاقه شان پذیرفته نمی شوند چه سرخوردگی و ناراحتی را تحمل می کنند. حال اگر کسی دو یه سه بار در این کنکوری که هر سال رنگ عوض می کند شرکت کرده و قبول نشود چه ظلمی به او و وقتش شده است.اینها تازه گوشه ای از این چرخه معیوب است.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد