وقتی خسرو با حالتی پریشان به خواهرش گفت که رویا دختر مورد علاقهاش را با چاقو زده است، خانواده او باور نکردند که این عشق رنگ خون به خود گرفته است، چرا که میدانستند خسرو بشدت به رویا علاقه دارد و برای این که بتواند با او ازدواج کند تلاش زیادی کرده است.
چند ساعت بعد خبر رسید که رویا در بیمارستان جانش را از دست داده و خسرو
به اتهام قتل بازداشت شد و هر چند این جوان اصرار زیادی دارد که به عمد
ضربه چاقو را به قلب دختر جوان فرو نکرده، اما اصرار خسرو بر این موضوع
نتوانست برای او کاری بکند.
عطار نماینده دادستان تهران میگوید:
خسرو و رویا در پارک با هم بحث کردند و رویا خواستار پایان دادن به این
رابطه با شکلی که بوده، شده است. اما خسرو قبول نکرده و به جای این که به
خواسته دختر جوان تن دهد و با او ازدواج کند یا او را رها کند با ضربه
چاقو دختر جوان را به قتل رسانده است.
آنطور که گزارش پلیس و
بازجوییها نشان میدهد او با مقتول رابطه داشته، البته مشخص است که این
رابطه به عنف و با اکراه نبوده است و دختر هم راضی بوده، اما به هر حال
رابطه نامشروعی بین این دو جوان بوده که این خودش جرم است.
متهم به
قتل و مقتول هر دو از 15 سالگی با هم رابطه داشتهاند و خانواده هر دوی
آنها در جریان بودهاند بنابراین هر دو خانواده مقصر این قتل هستند، البته
به لحاظ قانونی آنها مسوولیتی ندارند و متهم اصلی خسرو است، اما باید توجه
بیشتر به روابط فرزندانشان میکردند.
نماینده دادستان ادامه میدهد:
خسرو وقتی با خواسته رویا مبنی بر ازدواج روبهرو میشود، قبول نمیکند و
وقتی دختر جوان او را تهدید به شکایت میکند چاقو را از جیبش بیرون
میآورد و به مقتول میزند.
با توجه به اتفاقی که افتاده به نظر
میرسد مقتول به خاطر شرایط خانوادگیاش و این که با متهم رابطه داشته
اصرار بر ازدواج کرده و متهم هم برای این که او را بترساند به سمتش حمله و
بعد هم چاقو را به بدن دختر جوان فرو کرده است.
او در مورد ادعای
متهم در مورد این که قصد قتل نداشته، میگوید: اگر اینطور بود متهم به
مقتول کمک میکرد و او را به بیمارستان میرساند، اما او جسم نیمهجان دختر
را رها کرده و متواری شده است بنابراین از نظر دادسرا این جوان کاری کرده
که جرم و مستحق مجازات است. کاری که او کرده شرایط قتل عمد است و خانواده
مقتول هم درخواست قصاص کردهاند. از نظر دادسرا هم او مجرم است، اما تصمیم
نهایی با دادگاه است.
نمیخواستم بکشمش
خسرو،
جوان دانشجو که فکر میکرد با ورود به دانشگاه زندگیاش متحول میشود و به
روزهای خوب زندگی فکر میکرد، بهخاطر قتلی که مرتکب شده خودش را در زندان
میبیند. این جوان که به خاطر عذاب وجدان مرتب گریه میکند، جزئیات قتل
رویا، دختر مورد علاقهاش را توضیح میدهد.
تو و رویا چه مدتی با هم دوست بودید؟
ما
وقتی آشنا شدیم که 15 ساله بودیم. من و رویا همسایه بودیم و وقتی با هم
دوست شدیم من عاشقش شدم.کمکم آنقدر به او علاقهمند شدم که دیگر نتوانستم
فراموشش کنم و به او گفتم که میخواهم به خواستگاریاش بیایم.
شما که با هم خوب بودید و به گفته خودت عاشق رویا بودی چرا او را کشتی؟
من هنوز هم عاشق رویا هستم و آنقدر دوستش دارم که نمیتوانم فراموشش کنم. قتل او یک حادثه بود. من اصلا نمیخواستم او را بکشم.
در دادسرا مدعی شدی که با رویا رابطه داشتی درست است؟
بله
ما با هم بارها رابطه داشتیم چون من به رویا قول داده بودم که با او
ازدواج کنم، او قبول کرد که با من رابطه داشته باشد. البته من هیچوقت
زیرقولم نزدم. تا لحظه آخر هم به او گفتم که میخواهمش و سر قولم هستم.
چرا با هم دعوا کردید؟
رویا
به من گفت که بیا با هم ازدواج کنیم، گفتم حتما این کار را میکنم، اما
حالا نمیتوانم. گفت باید حالا این کار را بکنیم. وقتی من مخالفت کردم گفت
که اگر با من ازدواج نکنی از تو شکایت میکنم و میگویم که با من رابطه
داشتی، آنقدر این حرف را تکرار کرد که نتوانستم خودم را کنترل کنم به همین
خاطر چاقو درآوردم.
تو مدعی هستی که واقعا میخواستی با مقتول ازدواج کنی پس چرا وقتی او به تو اصرار کرد که حالا ازدواج کنید، قبول نکردی؟
من
دانشجو بودم و دو سال بود که درس میخواندم. سربازی نرفته بودم و شغلی هم
نداشتم. به هر حال زندگی مشترک شرایطی خاص داشت که باید آن را قبول
میکردیم، اما در این شرایط من نمیتوانستم کاری بکنم. به همین خاطر اصرار
میکردم کمی بیشتر صبر کنیم.
حالا بگو چرا رویا اصرار داشت که هر چه زودتر با هم ازدواج کنید؟
میگفت
میترسد من رهایش کنم در حالی که من به او اطمینان داده بودم این کار را
نمیکنم. درخواست کردم که تحمل کند، اما میگفت دیگر به خاطر من صبر
نمیکند.
خانواده رویا در جریان بودند که تو با دخترشان رابطه داری؟
بله،
مادرش در جریان بود. حتی بعضی وقتها که به خانهشان میرفتم تا با هم
رابطه داشته باشیم مادرش در خانه بود. البته در مورد پدرش چیزی نمیدانم،
اما مطمئن هستم که مادرش در جریان قرار داشت.
پس ترس رویا از چه بود؟
حرف درستی به من نمیزد و من واقعا نمیدانم از چه میترسید، اما آن روز خیلی اصرار داشت که من هر چه زودتر به خواستگاریاش بروم.
تو همیشه با خودت چاقو حمل میکردی؟
از وقتی با رویا آشنا شده بودم چاقو حمل میکردم، رویا از من خواسته بود که چاقو داشته باشم.
چرا، مگر رویا از چیزی میترسید؟
نه. اما به من میگفت که دوست دارد من چاقو داشته باشم و به خاطرش دعوا کنم. من هم قبول کردم چون واقعا رویا را دوست داشتم.
چرا رویا از تو میخواست به خاطرش دعوا کنی؟
چون فکر میکرد اگر به خاطرش دعوا کنم حتما خیلی دوستش دارم. به همین خاطر به من میگفت هر وقت به من متلک گفتند بیا دعوا کن.
تو هم دعوا کردی؟
بعضی
وقتها این کار را میکردم، البته من زیاد اهل دعوا نبودم، اما برای این
که به رویا ثابت کنم دوستش دارم چند بار این کار را کردم.
مادر رویا میگوید تو دخترش را اغفال کردی. درست است؟
نه
من این کار را نکردم. او خودش میداند رابطه من با دخترش با رضایت کامل
بود. من او را مجبور نکرده بودم، ضمن این که او در جریان این رابطه بود.
چرا بعد از این که رویا را با چاقو زدی فرار کردی؟
ترسیده
بودم. آنقدر ترسیدم که حتی راه خانه را گم کرده بودم. وقتی موضوع را به
خواهرم گفتم سعی کرد کمک کند، حتی با مادر رویا تماس گرفت و موضوع را گفت
اما کار از کار گذشته بود.
حرفی با اولیایدم داری؟
من
در دادگاه به پایشان افتادم و درخواست بخشش کردم و گفتم که از کارم خیلی
پشیمان هستم، من تا پایان عمرم مدیون رویا هستم و درخواست دارم خانوادهاش
به جوانی من رحم کنند و من را ببخشند.
هرگز نمیبخشیم
پدر
و مادر رویا درخواست قصاص کردهاند و میگویند از این خواسته گذشت
نمیکنند. مادر رویا میگوید: نمیتوانم خسرو را ببخشم. او دخترم را از من
گرفت و حالا باید تاوانش را پس دهد.
او میگوید: ما با هم همسایه
بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. خسرو هم با خانوادهاش پیش ما
میآمد، گاهی هم تنها میآمد و کاری داشت انجام میداد. من اصلا باورم
نمیشد که آنها با هم رابطه داشته باشند و فکر نمیکردم که خسرو اینطور
به ما خیانت کند. من او را مثل پسر خودم میدانستم.
وقتی خواهر خسرو
با من تماس گرفت و گفت برادرش رویا را زخمی کرده اصلا نمیدانستم باید چه
کنم. به بیمارستان که رسیدم دیدم دخترم مرده است. اگر خسرو به خواستگاری
رویا میآمد ما مخالفتی نمیکردیم و لزومی نداشت که دخترم را بکشد. حتی
اگر دوست نداشت به رابطهاش با رویا ادامه دهد، میتوانست برود. دلیلی
نداشت که اینطور دخترم را بکشد.
او میگوید: خسرو به دست و پای من
افتاد و از من خواست که او را ببخشم، اما من این کار را نمیکنم و حتی شده
خانهام را بفروشم تفاضل دیه را میپردازم تا قاتل دخترم قصاص شود. من هرگز
او را نمیبخشم.